کد مطلب:80310 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:248

مارقین (خوارج)











علی علیه السلام در دوران خلافتش با سه گروه پیكار كرد: اصحاب جمل كه خود آنان را «ناكثین» نامید و اصحاب صفین كه آنها را «قاسطین» خواند و اصحاب نهروان یعنی خوارج كه خود آنها را «مارقین» می خواند. و قبل از آن حضرت، پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به این اسمها نامیده است آنجا كه به وی فرمود:

«ستقاتل بعدی الناكثین و القاسطین و المارقین» (یعنی پس از من با ناكثین و قاسطین و مارقین مقاتله خواهی كرد).

این روایت را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل می كند و می گوید: این روایت یكی از دلائل نبوت حضرت ختمی مرتبت می باشد زیرا كه اخباری صریح است از آینده و غیب كه هیچگونه تاویل و اجمالی در آن راه ندارد.[1].

گروه خوارج در جنگ صفین پس از جریان حكمیت پیدا شدند، آنها همه در سپاه امام بودند و ابتداء امام علیه السلام را مجبور كردند كه «حكمیت» را بپذیرد و پس از آن كه آن حكم شوم صادر شد اعتراض كردند و سرانجام جنگ نهروان را به راه انداختند.

پس از یاغی شدن خوارج نهروان بر امام علیه السلام و اعتراض به اینكه چرا در دین خدا حكم قرار دادی و اكنون كه بر زیان تو حكم داده اند حكمشان را نمی پذیری، امام در پاسخ آنها فرمود:

[صفحه 186]

«فاجمع رای ملئكم علی ان اختار وارجلین، فاخذنا علیهما ان یجعجعا عند القرآن و لا یجاوزاه و تكون السنتهما معه و قلوبهما تبعه، فتاها عنه و تركا الحق و هما یبصرانه و كان الجورهواهما و الاعو جاج رایهما و قد سبق استثناونا علیهما فی الحكم بالعدل و العمل بالحق سوء رایهما و جور حكمهما و الثقه فی ایدینا لانفسنا، حین خالفا سبیل الحق و اتیا بما لا یعرف من معكوس الحكم»[2].

(رای و نظر بزرگان شما بر این قرار گرفته كه دو مرد (ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص) را انتخاب كنند (تا بین حق و باطل حكم كنند) و ما از آن دو پیمان گرفتیم كه در برابر قرآن خاضع باشند و از آن تجاوز نكنند زبانشان با قرآن بوده و دلشان پیرو آن باشد اما آنها از قرآن روی بازگرداندند و با اینكه حق را آشكارا می دیدند آن را ترك كردند جور و ستم خواسته ی دلشان و اعوجاج و كژی طرز فكرشان بود. ولی ما پیش از آنكه آنها این رای بد را بدهند و این حكم جائرانه را صادر كنند با آنها شرط كرده بودیم كه به عدل حكم كنند و به حق عمل نمایند.

بنابراین هنگامی كه این دو نفر از راه حق منحرف گردند و حكم غیر صحیحی یعنی خلاف حكم خداوند را صادر كنند، حجت در اختیار ما و برای ماست (بنابراین نظر آنها برای ما هیچ اثری ندارد، زیرا آنها با شرط مخالفت كردند).

خوارج زائیده ی جهالت و ركود فكری بود. آنها قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و چنین می پنداشتند وقتی حكمیت در موردی اشتباه بوده است دیگر اساس آن باطل و نادرست است و حال آنكه ممكن است اساس آن محكم و صحیح باشد اما اجراء آن در موردی ناروا باشد و لذا در جریان تحكیم سه مرحله مشاهده می شود:

1- علی علیه السلام به شهادت تاریخ راضی به «حكمیت» نبود، پیشنهاد اصحاب را «مكیده» و «غدر» می دانست و بر این مطلب سخت اصرار داشت و پافشاری می نمود.

2- نظرش این بود اگر بنا باشد شورای تحكیم تشكیل شود نباید داور از طرف او ابوموسی اشعری باشد زیرا ابوموسی مرد كودن و بی تدبیری است و هرگز صلاحیت چنین كاری را ندارد و بایست شخص با تدبیر و صالحی را انتخاب كرد و خودش ابن عباس و یا مالك اشتر را صلاح می دانست.

3- اصل حكمیت را صحیح می دانست و می فرمود چون داوران برخلاف شرط عمل كرده اند الزام آور نمی باشد و در اینجا نیز علی علیه السلام اصرار داشت.

[صفحه 187]

ابوالعباس مبرد در «الكامل» می گوید: «علی علیه السلام شخصا با خوارج به احتجاج پرداخت و به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا هیچ كس از شما همچون من با تحكیم مخالف بود؟ گفتند: خدایا! تو شاهدی كه نه. گفت: آیا شما مرا وادار نكردید كه بپذیرم؟ گفتند: خدایا تو شاهدی كه چرا! گفت: پس چرا با من مخالفت می كنید و مرا طرد كرده اید؟ گفتند: گناهی بزرگ مرتكب شده ایم و باید توبه كنیم ما توبه كردیم، تو نیز توبه كن. گفت: «استغفر الله من كل ذنب» آنها هم كه در حدود 6 هزار نفر بودند برگشتند و گفتند كه علی علیه السلام توبه كرد و ما منتظریم كه فرمان دهد و به طرف شام حركت كنیم.

اشعث بن قیس در محضر او آمد و گفت: مردم می گویند: شما تحكیم را گمراهی می دانید و پایداری بر آن را كفر. حضرت منبر رفت و خطبه خواند و گفت: هر كس كه خیال می كند من از تحكیم برگشته ام دروغ می گوید و هر كس كه آن را گمراهی شمرد خود گمراه تر است خوارج نیز از مسجد بیرون آمدند بر علی علیه السلام شوریدند»[3].

آری یكی از بارزترین ویژه گیهای خوارج جهالت و نادانی شان بود از نشانه های جهالت آنها، عدم تفكیك میان ظاهر یعنی خط و جلد قرآن و معنی قرآن بود، لذا فریب نیرنگ ساده ی معاویه را خوردند.

البته بیشتر خطر جهالت این گونه افراد از این لحاظ است كه ابزار و آلت دست نیرنگ بازها قرار می گیرند و سد راه مصالح عالیه اسلامی واقع می گردند. همیشه منافقان حیله گر، مقدسان احمق را آلت دست خود قرار می دهند و شمشیر در دست آنها و تیر در كمان آنها می نهند، چنانكه امیرمومنان علی علیه السلام وضع آنها را چنین بیان می كند و می فرماید:

«... ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه...»[4].

(شما بدترین مردم هستید، شما تیرهائی در دست شیطان هستید كه از وجود شما برای زدن نشانه خود استفاده می كند و به وسیله ی شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می افكند).

و در ضمن در خطبه ی دیگری می فرماید:

«... قد طوحت بكم الدار و احتبلكم المقدار و قد كنت نهیتكم عن هذه الحكومه فابیتم علی اباء المنابذین، حتی صرفت رایی الی هواكم و انتم معاشر اخفاء الهام، سفهاء الاحلام و لم آت، لا ابالكم، بجرا و لا اردت لكم ضرا»[5].

[صفحه 188]

(... دنیا شما را در گمراهی پرتاب كرده و مقدراتی (كه به دست شما فراهم شده) شما را آماده مرگ ساخته است.

من شما را از این حكمیت نهی كردم، ولی با سرسختی مخالفت نمودید و فرمان مرا پشت سر انداختید تا به دلخواه شما تن در دادم! ای گروه كم عقل! و ای كم فكرها! من كار خلافی انجام نداده بودم و نمی خواستم به شما ضرر برسانم).

ابن ابی الحدید می نویسد: اخبار و روایات در حد تواتر است كه خداوند به قاتلان خوارج وعده ثواب داده است. و این سخنان از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است از جمله اینكه در اخبار صحیح و مورد اتفاق رسیده است: هنگامی كه پیامبر اموالی را تقسیم می كرد مردی از «بنی تمیم» كه به او «ذوالخویصره» گفته می شد، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «اعدل یا محمد صلی الله علیه و آله و سلم» (عدالت را مراعات كن ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «قد عدلت» عدالت را مراعات كردم.

او باز هم این جمله را تكرار كرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: وای بر تو اگر من عدالت را مراعات نكنم، چه كسی مراعات می كند؟!

عمر بن خطاب از پیامبر اجازه خواست تا گردن او را بزند.

فرمود: «دعه، فسیخرج من ضئضی هذا قوم یمرقون من الدین كما یمرق السهم من الرمیه...»

(او را رها كن! از او اقوامی برمی خیزند كه از دین خارج می شوند و آن هنگامی است كه بین مردم تفرقه افتاده باشد، نماز و روزه شما در برابر نماز و روزه آنها (ظاهرا) ناچیز می نماید قرآن را می خوانند ولی به آن عمل نمی كنند).

در مسند «احمد بن حنبل» از قول «مسروق» آمده است كه عایشه از من پرسید از «مخدج» چه خبر داری؟ گفتم: علی بن ابیطالب او را در نهروان كشت.

عایشه گفت: برای این گفته شاهد اقامه كن، من افرادی را برای شهادت آوردم.

پس از آن به او گفتم تو را به صاحب این قبر (قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) قسم می دهم درباره ی او چه شنیده ای؟

گفت: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«انهم شر الخلق و الخلیقه، یقتلهم خیر الخلق و الخلیقه و اقربهم عند الله وسیله»

(آنها بدترین مردمند كه بهترین مردم و نزدیكترین افراد به خدا آنها را خواهد كشت).[6].

[صفحه 189]

ابن ابی الحدید می گوید: در «كتاب صفین» مدائنی از «مسروق» نقل می كند كه عایشه همین كه دانست «ذوا الثدیه» را علی علیه السلام به قتل رسانده، گفت:

«لعن الله عمرو بن العاص! فانه كتب الی یخبرنی انه قتله بالاسكندریه، الا انه لیس یمنعنی ما فی نفسی ان اقول ما سمعته من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یقتله خیر امتی من بعدی»[7].


صفحه 186، 187، 188، 189.








  1. نهج البلاغه ج 1 ص 201 ذیل خطبه 3.
  2. نهج البلاغه، كلام 176.
  3. الكامل فی اللغه و الادب، ج 2 ص 134.
  4. نهج البلاغه، كلام، 127.
  5. نهج البلاغه، كلام 36.
  6. شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 265 و 267.
  7. شرح ابن ابی الحدید، ج 2 ص 265 و 267 و 268.